زناشویی
چرا در بعضی روابط عاشقانه، یکی از طرفین همیشه احساس بیکسی میکند؟
احساس تنهایی در یک رابطه عاشقانه، تجربهای دردناک و متناقض است. وقتی قرار است با کسی باشید که دوستش دارید و او هم شما را دوست دارد، چرا باز هم احساس بیکسی و انزوا به سراغتان میآید؟ دلایل متعددی برای این احساس وجود دارد که در این مطلب به ۱۵ نکته مهم در این رابطه میپردازیم:







گاهی وسط یک رابطه هستی و همه چیز از بیرون عالی به نظر میرسه، ولی تو ته دلت یک جور پچ پچ آرام میگه که انگار تنها ترین آدم روی زمینی. این حس عجیبیه نه؟ انگار یک طرف دیوار شیشه ای هستی و طرف دیگرش کسی که قرار بوده بیشتر از هرکس دیگه ای تو رو بشناسه…
من یه دوره طولانی توی رابطم مدام فکر میکردم مشکل از منه. چرا با وجود همه این صمیمیت ها بازم شب ها تو تختم به سقف خیره میشم و احساس غربت میکنم؟ بعدها فهمیدم شاید چون ما بیشتر یاد گرفته بودیم کنار هم باشیم، نه باهم. اونقدر درگیر روزمرگی شده بودیم که دیگه نمیتونستیم عمیقا به حرف های هم گوش بدیم…
چند وقت پیش به این فکر کردم که شاید این حس تنها بودن توی رابطه از اون لحظه های کوچیک شروع میشه که تو میخوای چیزی رو به اشتراک بذاری ولی طرف مقابل فقط یه “آها” میگه و تموم میشه همه چیز. یا وقتی که احساساتت رو میگی و جوابی میگیری که بیشتر شبیه به یه نسخه آماده است تا یه پاسخ واقعی…
نمیدونم شما هم چنین حسی رو تجربه کردید یا نه؟ اگه دارید، چطوری باهاش کنار اومدید؟ من هنوز در حال یادگیری ام و بعضی روزها بهتر میفهمم که چطور میشه این حس فاصله رو کمتر کرد…
راستی… اگه دوست داشتید درباره تجربه هاتون بنویسید. همیشه خواندن قصه های آدم های دیگه به من کمک کرده که بفهمم این مسیر رو فقط من نیستم که دارم میروم…